این جا چهکار میکنم؟ برای چی باید اینجا باشم؟ اصلا برای چی باید کار به اینجا میکشید؟ باید چشمهایم را ببندم و به هیچچیز فکر نکنم. این شب دیگر دارد تمام میشود. باید تمام شود. من آمده بودم که فقط همین یک شب را ببینم و حالا که دیدهام باید گورم را گم کنم. باید گورم را گم کنم و بروم. حیاتی است، شبی که تو تنها در آخرین ثانیههایش از خودت میپرسی، این خراب شده کجاست که من درش گیر افتادهام؟