دو سه دقیقهای از ساعت هشت شب گذشته بود که رسید خانه. قرار بود منوچهر و ضیا، با زن و بچههایشان بیایند خانهمان.
کتام را آویزان کردم به جارختی و رفتم ببینم پروین توی آشپزخانه چه میکند.
ناتور بیتاج و تخت
خیره میشوند به سرگین غلتانها. سوسکهای سیاه تنبلاند و پوستکلفت. کارشان تر دادن پشم، تلی و فضله فاختههاست. با دست، پا و دو شاخک نازکشان میغلتانند، از بین درز آجر نظامیها، دور و بر حوض، زیر ناودان که کاهگلهای پشتبام خمیر میشود آنجا، پشت شاخههای پیچ امینالدوله که از روی دیوار کشیده شده تا کوچه، میبرند سمت دستدانی، زیر آت ...