رمان ایرانی

آنقدر نیامدی که مغزم را خوردم

درست یادم نیست با شنیدن آن خبر، خوشحال شدم یا ناراحت؛ خیلی ناراحت شدم یا شاید کمی خوشحال؛ خیلی خندیدم یا فقط چند قطره زار زدم. (چرا که معمولا، فاصله‌ی بین حس‌های اندرونی آدمیزاد، حتی در اوج تضاد هم، آنقدر ناچیز است که گاه خودشان نیز، یکدیگر را اشتباه می‌گیرند!)

پرسمان
9786001871153
۱۳۹۳
۱۳۲ صفحه
۲۰۴ مشاهده
۰ نقل قول