قرار نبود من این جوری دنیا بیام. (آخه از جنس من دوتای دیگه تو خونه داشتن.) بابا و مامانم پسر میخواستن... بیشتر از اونا مامانبزرگ و بابابزرگ. اونا خیلی پیرن... پیر و مریض... دلشون میخواس نوهی پسریشون یه پسر باشه... البته عمههام هر کدومشون چن تا پسر داشتن.اما بابابزرگ و مامان بزرگ میگفتن نوهی دختری، میکشه طرف فک و فامیل باباش اینا... اونام که جون به جونشون کنی غریبهن... مامان و بابام میگفتن زنی که پسر میزاد، پاشو تو خونه شوور سفت میکنه... زبون مادرشوهر و خواهرشوهراشو کوتاه میکنه. نازش میچربه و حرفش خریدار داره.