اوایل دهه 1950 پسربچهای 11 ساله در سریلانکا سوار کشتی میشود تا به انگلستان برود. او وقت غذا پشت میز گربه مینشیند. دورترین میز به میز ناخدا. تا همراه گروهی از آدم بزرگهایی از طبقه فرودست جامعه و دو پسربچه دیگر غذا بخورد. هریک از این آدم بزرگها حکایتی برای این پسربچهها دارند و آنها را برایشان نقل میکنند. مردی برای آنها از موسیقی جاز میگوید، و مرد دیگری برایشان دری به دنیای ادبیات باز میکند. مایکل اونداتیه در میز گربه وارد دنیاهای غریب دوران کودکی میشود و مکاشفهای را پیش پای آنها میگذارد که برای هر انسانی در آن سنین دنیایی اسرارآمیز و پر از پرسشهای مبهم و غبارآلود است، دنیایی که با تمام بازیها و شیطنتهای سرخوشانه و کودکانهاش، دنیایی معصوم و دستنخورده است.