رمان ایرانی

دست تقدیر خدا

صداهای مبهم و عجیبی که برایم ناآشنا بودند به گوشم می‌رسید همه‌جا تاریک و سیاه بود، من کجا هستم، مادر کجایی؟ چرا این‌جا نوری نیست؟ کسی صدای من را نمی‌شنود؟ صدای زمزمه‌ای به گوشم می‌رسید، صدای ناله گریه‌هایش آتش به قلبم می‌زد، صدایش برایم آشناست، مادر، مادر... صدای مادرم بود، مادر گریه نکن؛ مادر این‌جا کجاست؟ چرا جوابم را نمی‌دهی؟ خدایا کمکم کن چرا کسی جواب سوال‌هایم را نمی‌دهد؟ چرا کسی من را نمی‌بیند؟ به دادم برس خدایا...

9786006242576
۱۳۹۳
۱۴۴ صفحه
۴۸۸ مشاهده
۰ نقل قول