دستم را گذاشتم روی شانهاش و گفتم: تو فقط قشنگ حرف میزنی، با چیزایی که میگی خیلی فرق داری. کاش فقط ی ذره شبیه حرفای قشنگت بودی. کمی خیره به چشمهایم نگاه کرد. سکوت کرده بود و هیچ نمیگفت، ترسیدم؛ از اینکه چیزی نگفت ترسیدم...