این داستان غمانگیز مردی گوژپشت عملا نقطهی عطفی در داستان زندگی شخصی من شد که مایهی اصلی همهی کارهایم گشت و بعد در تکتک داستانهایم تم اصلی را پدید آورد. شخصیت اصلی داستان مردی است که با نقص مادرزادی و طبیعی خودش به شکلی زیرکانه کنار آمده و به گونهای صلحجویانه و فلسفی سرنوشتاش را پذیرفته است و در زندگیاش آرامشی همراه با تفکر و صلح و صفا برقرار. پیدا شدن زنی بسیار زیبا و افسونگر و جذاب، اما سرد و بیاحساس و بیرحم، بر سر راه این زندگی، آرامش قهرمان ما را برهم میزند و...