خاموش میشود در من / هیاهوی یک شهر / بوق ممتد ترافیک / میدانهای گیج در چرخش خیابانها / گردش آدمهایی سوار بر است آهنی / لباس تنگ تمدن بر تن خسته جنگل / باران دود بر آسمان نگاهم / برق ویترین فروشگاهی لوکس / ارتفاع یک برج به قامت میلاد / فیگور یک استار با اسم سینما / هشدار ممنوع بر تکرار تابلوها / جیغ ترمز، صدای همیشگی / سراب مقصد از پس هر ایستگاه / قرمزی چراغ سر چهارراه / قدمهای خسه در کشاکش پیادهرو / چشمان ملتمس، ناگفته حرفها / کیوسک روزنامه، هجوم تیترها / بازی رنگ، تبلغ کالا / غروب روز با وسوسه یک شب / روشناییهایی شهر، سمفونی نورها / رقص سکوت در خلوت کوچهها / سگ ولگرد، ضیافت گربهها / حس درد یک مرد تنها / طعم گس خاطرهها... و من بغضم را در نوشتههایم میشکنم، کلمه میشود جاری، اشک بر گونه سرخ کاغذ!