در مردههای بیکفن و دفن، برای اولین بار مقاومت دلخراش جسم بشر در برابر درد، با وحشیانهترین اعمال شکنجه به نمایش گذاشته میشود. دو گروه رو در روی هم قرار می گیرند. شکنجهگر و شکنجهشده.
۳۶ رمان
سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد. پدرش ژان باپتیست سارتر (۱۸۴۷-۱۹۰۶) افسر نیروی دریایی فرانسه بود و مادرش آنه ماری (۱۸۸۲-۱۹۶۹) دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندهٔ جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش به علت تب زرد از دنیا رفت. پس از آن مادرش به نزد والدینش بازگشت.
پدربزرگش چارلز شوایتزر یکی از عموهای آلبرت شوایتزر در مدرسه به آموزش زبان آلمانی اشتغال داشت. ژان در خانه زیر نظر او و چند معلم خصوصی دیگر تربیت ...
چرخدنده
فیلسوف، مقالهنویس، رماننویس، منتقد ادبی، فیلمنامهنویس، نمایشنامه نویس فرانسوی، نامدارترین اندیشمند قرن بیستم، در نمایشنامهها و فیلمنامههایش، سارتر بیشتر از اینکه به آرا و افکار فلسفی خویش تکیه کند سعی بر بازنمایی موقعیتهای برجسته اجتماعی و سیاسی انسان امروز دارد.
غثیان
اصل عمده و اساسی در ادبیات، آنگونه که سارتر میگوید، بررسی رابطه انسان با جهانی نامعقول است، جهانی کمتر دلپذیر، آکنده از ابهام و تردید، آکنده از اضطراب؛ و جهان آنتوان روکانتن از این امر مستثنی نیست. غثیان حدیث انسان تنهایی است که در چرخ و واچرخ زمان، از تنهایی خویش پناهگاهی میسازد تا بنواند در مقابل هجوم افکار سرد ...
همزاد (نمایشنامه در 8 صحنه)
علیرضا کوشک جلالی، نویسنده و کارگردان مقیم آلمان، و عضو کانون کارگردانان آلمانی (ZBF) است.
اکثر کارهای جلالی به زبان آلمانی است. وی اولین نویسندة ایرانی است که جایزة نمایشنامهنویسی مردمی آلمان را برای نمایشنامة " با کاروان سوخته"- از آن خود کرده است. این نمایشنامه در شش شهر آلمان، سوئیس و اتریش روی صحنه رفته و جوایز متعددی را از ...
دستهای آلوده
طبقه اول یک خانه کوچک کنار جاده است. طرف راست در ورودی و یک پنجره است که رو دری آن بسته شده. آخر صحنه تلفن روی گنجه است. طرف چپ نزدیک ته صحنه یک در دیگر هست. میز و صندلیها و اثاث اتاق غیر عادی و ارزانقیمت است. حس میشود که زنی که در این اتاق زندگی میکند نسبت به ...
3 داستان
من هم خسته و هم در هیجان بودم. و نمیخواستم دیگر به پیشآمدهای سحرگاه و مرگ فکر بکنم. فقط به کلمات و یا به خلا برمیخوردم و ارتباطی در فکرم پیدا نمیشد. اما همین که میخواستم به چیز دیگری فکر بکنم لولههای تفنگ به طرف من دراز میشد. شاید بیست مرتبه پی در پی مراسم اعدام خودم را برگزار کردم ...