نمایش‌نامه

تراژدی مرد شیره‌خرما‌فروش فقیر و 2 نمایش‌نامه دیگر

«با حرص تمام جیب راستش را فشار می‌دهد. با ناراحتی به کفش‌هایش خیره می‌شود» تا از زمین صدای ضجه نشنوم، از جام تکون نمی‌خورم. «نالان و گرفته» تا وقتی مردم از هر طرف بهم نگاه می‌کنن،‌ دست از حرکت بر نمی‌دارم،‌ مثل یک برهنه که تو یک شمایل موئین خوابیده باشه. «گویی کسی در مقابلش است» به هر حال نمی‌تونم مردمو به خاطر خیره شدن به کفش‌هام که مثل انتهای میل‌لنگ بلند و پهن به هم ردیف شده‌ان، سرزنش کنم. آزرده خاطر به اطراف نگاه می‌کند. کفش‌هایش را در می‌آورد. تلاش می‌کند میخ‌ها را با ناخن دست درآورد. گویی چیزی یادش می‌‌آید. دستش را محکم روی جیبش می‌گذارد. در باریکه نور شخصی با هیبتی غریب وارد می‌شود، مردی است بدون بینی و بی‌پلک. دو حفره بالای چشمانش است. لب پایینش شکافته...

قاسم غریفی
افراز
9789642432523
۱۳۹۰
۸۸ صفحه
۲۱۳ مشاهده
۰ نقل قول