نمایش‌نامه

عقاید 1 فریفتار

دبستان که می‌رفتم هر روز سر راه خود مردی را می‌دیدم که به او علی سرتیپ می‌گفتند و بچه‌ها برای سرگرمی اذیتش می‌کردند، ناگفته نماند که متاسفانه یکی از آن بچه‌ها هم خودم بودم. وقتی تنها بودم از او می‌ترسیدم و آهسته از کنارش رد می‌شدم که مبادا این بار او مرا اذیت کند. می‌گفتند در جوانی نظامی بوده و بعد، به دلایلی، روانی شده است. بعدها نمونه‌هایی مثل علی سرتیپ را زیاد دیدم. در سال 1354 جوانی را دیدم که دیپلم ریاضی داشت و پس از مردودی در کنکور ورودی دانشگاه روانی شده بود. در سال 1355 زنی روانی را دیدم که پسرش به ضرب گلوله فرمانده‌اش کشته شده بود. عروس جوانی را دیدم که در شروع زندگی مشترکش، شوهرش را از دست داده بود و روانی شده بود. و...

رسانش
9786005011210
۱۳۹۰
۴۸ صفحه
۸۶ مشاهده
۰ نقل قول