پری ـ پس چرا الان؟ ساعت چنده رعنا؟ رعنا ـ خب دیگه چی میخواستی بشه! پری ـ (با خوشحالی) رعنا ساعت چنده؟ رعنا ـ الان برای رفتن خیلی دیر شده! پری به سمت چمدان میرود به دنبال دست نوشتههایش میگردد. پری ـ فکر کنم برسم. رعنا ـ ما هیچوقت به اونجا نمیرسیم. پری ـ من میخوام برم اونجا.