کار شاغلام پخت و پز و فروختن جغوربغور «حسرتالملوک» بود. بعدازظهر تا شب سر چارراه گمرک امیریه چسبیده به دکون نونوایی سنگکی آقالیاس بساط میکرد و با اون صدای خوشش میزد زیر آواز، «دل دارم قلوه دارم کباب سرخ کرده دارم...» عطر و بویی راه مینداخت که هر عابری رو به طرف خودش میکشوند. ماهی یه بارم شاغلام دل و جیگر و خوشگوشت میآورد خونه، منقل و زغالو میذاش بغل باغچه، دل و جیگرارو سیخ میکرد و میچید رو آتیش و اهل خونه رو دعوت میکرد. بادبزنو دس میگرفت و سیخو زیر و رو میکرد و میزد زیر آواز. از جواد یساری و داود مقامی و عباس قادری و نعمت آغاسی براشون میخوند و گاهیام یه کوچه باغی مهمونشون میکرد و حال و هوای دیگهای به بزم خودش میداد.