در خانواده خوشبخت تمام امکانات عقلانی شدن امور در نهایت به عدم ختم میشود، گویی هر کدام از شخصیتهای نمایش در برابر جریانهای گاه و بیگاه گرایش به عقلانیت پا پس میکشند... در این نمایشنامه همه گزینهها، در عین نظم و دقتشان، به بیمعنایی تام ختم میشوند. گویی همهچیز در بیمعنایی تمامعیار معنا مییابد. نه از مرگ خبری هست، نه از جنایت و نه حتی لحظات ناب عاشقانه. همهچیز، مانند سکانس پایانی فیلم باشگاه مشتزنی در عدم اتفاق فرو میریزد؛ همه میایستند و در سکوت و به طیب خاطر فروریختن ساختمانها و نابودی جهان را به نظاره مینشینند...