شفابخش،تقلای رویای آدمهاست با دنیای بیرون، واگویههای خاطراتی بازمانده و تغییر شکل یافته که واقعی و در عین حال توهم است. آوای فریبندهی یک رویا که هم شنیده میشود، هم تخیل میشود. هم خودش است، هم پژواکی از خودش. آدمها در این آوای فریبنده و رخوتزده شناورند. دنیای این آدمها به رقص میماند، رقص با چشمانی نیمه بسته که اگر باز شوند طلسم میشکند. رقص با مثابه زبان که گویا با کنش احاطه شده است. گویا این آیین بیکلام راهیست برای سخن گفتن، برای واگویههای مکرر حسرت و تنهایی. رقص طوری که زبان گویا زیاد دوام نخواهد آورد چون کلمات دیگر ضرورتی نخواهد داشت.