مضمون اصلی این نمایشنامه سرنوشت است که ژان ژیرودو آن را به ببری تشبیه کرده که پشت خم کرده و آماده است تا هر لحظه از دروازه جنگ بیرون بجهد. در دنیایی که پیش روی ماست سرنوشت با جنگ یکی میشود و هر چیز دیگر، از جمله عشق، شرف، سیاست، علم و حتی رویا بر گرد جنگ دوران دارد. صلح در فرصتی کوتاه رخ مینماید، اما جلوه جذابی ندارد و دمی نگذشته از صحنه رانده میشود.