[نور روی لاری در سمت چپ صحنه باز میشود که پشت میز نشسته. روی میز تلفن، خودکار، و یک دفتر دیده میشود. او روزنامه میخواند. در مرکز صحنه سه صندلی وجود دارد. در سمت راست صحنه یک میز، روی آن قهوه، چای، شکر، شیر، فنجان، و کلوچه. آقای تومیلی از راست صحنه وارد میشود. به اطراف نگاهی میکند. به طرف لاری میآید.] تومیلی: سلام. لاری:[سر از روزنامه برمیدارد.] آه. عصر به خیر. میتونم کمکتون کنم، آقا؟ تومیلی: آره. ساعت سه با خدا قرار داشتم. لاری: [به دفتر نگاه میکند.] ساعت سه. تومیلی: آره. لاری: اه... بله. آقای ویلیام تاملی؟ تومیلی: تومیلی. تو... نه «تا». لاری: معذرت میخوام. تومیلی. درسته. سر وقت آمدید. وقت ملاقات شما ساعت سهئه. [لاری به خواندن روزنامه ادامه میدهد. تومیلی میایستد و صبر میکند.]