نور در حالی که فرانک روی مبل نشسته و به رادیو گوش میدهد میآید. ریتا وارد میشود، مستقیم به سمت میز میرود و کیفش را به پشت صندلیاش آویزان میکند. روی صندلی مینشیند و جامدادی و دفتر یادداشت خود را از کیفش بیرون میآورد. دفتر را باز میکند و مدادتراش و مدادهایش را بیرون میآورد و مثل قبل آنها را میچیند. فرانک بلند میشود رادیو را خاموش میکند به سمت صندلی گردان میرود و مینشیند...