صحنه: سنگری دیدبانی در کمرکش یک تپه، چند کیسه شن در اطراف و دو تختخواب با پشهبند ارتشی مقابل هم. زیر یکی از پشهبندها خالیست، اما در پشهبند دیگر، درون کیسهی خواب، هیکل کسی به چشم میخورد. رو به آنسوی تپه یک دوربین جناغی مستقر است. بیسیم جایی و گالن آب در جایی دیگر... تاریک و روشن پیش از سپیدهدم است. صدای عوعوی سگها از دوردست شنیده میشود. لحظاتی بعد سرباز اول از فراز تپه به این سو میآید. خسته و خاکآلود است. با بیقیدی تفنگش را گوشهای گذاشته و تلنگری به تختخواب شخص خوابیده میزند.