ف: جاتو بده من. ک: تو برا چی میخوای بمیری؟ ف: من نمیخوام بمیرم. ولی میخوام تو زنده بمونی. ک: نمیشه جا عوض کنیم. ف: چرا نمیشه؟ ک: قانونش اینجوری نیست. ف: اگه باشه چی؟ دکتر ایکس پیدا میشود. دکتر ایکس: خبر خوب داریم و خبر بد. ف: لطفا خبر خوب. ک: فرق ما همینجاست دیگه. دکتر ایکس: خبر خوب اینه که ـ ببخشید. اشتباه کردم. خبر خوبی در کار نیست. ف: خبر بد چیه؟ دکتر ایکس: خبر بد همینه. دکتر ایکس میرود. ک و ف به همدیگر نگاه میکنند.