این نمایشنامه، روایتی است «بر»، نه از «از» زندگی منصور حلاج. «شکستن آنچه تماشاگر یا خواننده در ذهنش ساخته است برای پیشبینی آنچه نام حلاج یا هر شخصیت تاریخی برش نهادهاند»، اتفاقی بود که سعی شد در این روایت بیفتد. این که آن حجم از اسطورههایی که ساخته میشوند، فرو ریزند و با رنگی دیگر و با شکلی دیگر باز ساخته شوند. در نمایش قرار نیست با یک اثر تاریخی و ادبیاتی سنگین روبرو باشیم. تاریخ نمیخوانیم و شعر نیز نه. گرچه میبینیم همه اینها را، اما کلمات و نامها بازیچهاند، هذیاناند. از خود حلاج خبری نیست، فقط گوش به دیوار خانه زنی میگذاریم، که تنهاییش را با خیال حلاج، با خیال نوزادانی که از همآغوشیاش با رویای همسر در بندش در میان میگذارد. میان ابعاد هزارتوی زندگی حلاج از عرفان و سیاست بگیر تا مبارزه و سلوک... آنچه بر سر زنان مردان بزرگ آمده، آمد و میآید... دلمشغولی آدم این متن ـ روایت است.