گوهر: تو خانواده ما هیچکس محتاج خوردن مال بقیه نیست. علی: (با طعنه) آها! انحصار وراثت. اموالشون بلوکه شده دیگه؟! گوهر: دیگران خوردن و بردن، اینها دست گذاشتن رو زندگی کسایی مثل آقا جان. علی: نفرمایین گوهر خانم! آقای ستایش مهرهای بودن. (گوهر بی محلی میکند.) علی: (با تمسخر) میگم گوهر، فکر کنم واسه این که بابات از پشت پرده خبر داشت نمیذارن اموالاش را تقسیم کنین. (گوهر نگاه عاقل اندر سفیهی به علی میاندازد. مینو وارد میشود.)...