نمایش‌نامه

تهران 1390 خورشیدی 335

گوهر: تو خانواده ما هیچ‌کس محتاج خوردن مال بقیه نیست. علی: (با طعنه) آها! انحصار وراثت. اموال‌شون بلوکه شده دیگه؟! گوهر: دیگران خوردن و بردن، این‌ها دست گذاشتن رو زندگی کسایی مثل آقا جان. علی: نفرمایین گوهر خانم! آقای ستایش مهره‌ای بودن. (گوهر بی محلی می‌کند.) علی: (با تمسخر) می‌گم گوهر، فکر کنم واسه این که بابات از پشت پرده خبر داشت نمی‌ذارن اموال‌اش را تقسیم کنین. (گوهر نگاه عاقل اندر سفیهی به علی می‌اندازد. مینو وارد می‌شود.)...

نمایش
9789642747986
۱۳۸۸
۷۶ صفحه
۲۸۶ مشاهده
۰ نقل قول