داستان چال برشی از زندگی آدمهایی است که خیلی دور نیستند و همین حوالی شهر ما و در هاله عظیم دود، آهن و سیمان، روزگارشان را با رنج و زخم وصله میکنند. داستان کارگری و یا در مفهومی گستردهتر ادبیات کارگری مجالی است که شاید میتواند به اندازه یک گمان روشن این آدم را از کالبد خاکستری شهر بیرون بکشد و آنها را در ذهن ما دور کند که انسانبودنشان را از یاد نبریم. این نوع از ادبیات جنم و ماهیتی پرسشگر دارد که مناسبات اجتماعی را به چالش میکشد. چال تلاش کرده است که این ماهیت را در بطن خود پرورش دهد.