من این جا نمیمونم. من دوباره میرم جبههی جنگ و این بار دیگه مراقب خودم نخواهم بود، دیگه عقبنشینی نمیکنم تا از اون کثافت، سالم بیرون بیام، تا دیگه باعث رنج تو نشم. نه. من با بدنم بمبارون میکنم، مینگذاری میکنم، مثل تانک جلو میرم، گلوله بارون میکنم، خودمو تو دریا نابود میکنم تو هوا بمبارون میکنم، همه چیزو، آهن و فلز به طرف زمین شلیک میکنم تا بدنم هزار تیکه بشه و بعد میخواهم دوباره خودمو روی زمین بندازم. بدنم، خونم، تمام اینها باید روی سرزمین پدرم بباره و جاری بشه. من میخوام زمین رو با خونم آبیازی کنم، پرندهها و کرمها باید گوشت و خون منو بخورن و بعدش با کثافتشون بیرون بدن . من میخوام که دیگه هیچی از من باقی نمونه. من میخوام ناپدید بشم و دیگه هیچ وقت برنگردم.