این حروف مشتمل است بر فصولی چند که به معانی عشق تعلق دارد، اگرچه حدیث عشق در حروف نیاید و در کلمه نگنجد. زیرا که معانی ابکار است و دست حیطه حروف بر دامن خدر آن ابکار نرسد و اگرچه ما را کار آن است که ابکار معانی را به ذکورالحروف دهیم در خلوتالکلام، ولیکن عبارات در این حدیث اشارات است به معانی متفاوت. پس نکره بود، و آن نکره در حق کسی که ذوقش نبود و از این حدیث دو اصل شکافد: یکی اشارات عبارت، و دیگری عبارت اشارت، و بدل حروف حدودالسیف بود، اما جز به بصیرت باطن نتوان دید، و اگر در جمله این فصول چیزی رود که مفهوم نگردد، از این معانی بود.