بعد از صبحانه بابام یه گشت توی کارگاه میزنه و کمی با پالت و قلم موهاش ور میره. باید خیلی سریع تابلوی نقاشیاش رو تموم کنه چون دقیقا امروز عصر قراره که آقای شاپو، گالرین بزرگ برای دیدن تابلوی نقاشیاش بیاد. لحظهای از منظره استرسزا... عروسک چوبی یه شرتک خاکستری پوشیده و موهای سیاه داره.