بالاخره میخندد. صدایی دارد مثل مخمل چرک که نظیرش را نشنیدهام. منظورم از چرک پلیدی نیست؛ مثل مخمل گرم که لمسش میکنی و روی گونه میکشی و حظ میبری و بعد تکهای، مثلا دانه برنجی چسبیده به آن به عیشت ناخن میکشد و تو نادیدهاش میگیری و دوباره لمسش میکنی و حظ میبری و دوباره... میبینی بارزترین ویژگی تو میشود صدا و میرسد به نیلو...