«عمر یک انسان از هر اندوه شخصی گرانبهاتر است. من از شما تمنا دارم که شجاعت و شهامت به خرج بدهید، به نام انسانیت این تمنا را از شما میکنم.» کریلوف رنجیده گفت: «انسانیت از هر دو سو باید باشد، به نام همان انسانیت از شما خواهش میکنم که مرا با خود نبرید. خدایا، چه فکر عجیبی! من به زور سرپا ایستادهام، و شما مرا با انسانیت میترسانید. من الان قادر به هیچ کاری نیستم. به هیچ دردی نمیخورم، زنم را پهلوی کی ول کنم؟ نه، نه...»