احساس میکرد که در اعماق روحش چیزی حالت ثابت، آرام و پابرجایی به خود میگیرد. طبیعت را نه تنها در مقابل چشمهایش، بلکه در درون خود احساس میکرد. حس آزادی. حسی که هرگز در تمام زندگی آن را نشناخته بود. نمیدانست احساسش نشات گرفته از عظمت طبیعت است و یا حالت خود اوست که آنطور در طبیعت منعکس شده و یا شاید هر دو.