بیست دقیقه گذشته از پنج عصر وارد کافیشاپ هتل تهران میشود. گارسن با سبیلهای کلفت قیطانی به سمتش میآید و با صدای دو رگهای میگوید: «زنگ روی میز هست» همان کنار پیشخوان مینشیند. اینجا و آنجا آدمها نشستهاند. خوانندهای کشدار و سنگین به زبان ایتالیایی میخواند. کنار دستش جوانی با لباس سرخرنگ در حال تمیز کردن میزی است که رویش دو لیوان خورده شده بستنی و ظرفی از آجیل قرار دارد. یکی از لیوانها تا نیمه خورده شده. هر دو نی داخل لیوان نیمه خالی است که بهسان دو پیچک به هم تنیده شدهاند. کنار لیوان، دستمال کاغذی مصرف شدهای است که پر است از رنگ ارغوانی. جوان سرخپوش با دو نوک انگشت دستمال را بلند میکند و داخل سطل زباله جلو پایش میاندازد. دو لیوان را با یک دست برمیدارد و روی میز را دستمال میکشد. چقدر دیر این کار را انجام میدهد. کاش میتوانست به گارسون بگوید زودتر کارت را انجام بده. زودتر نشانهها را محو کن. گارسون همچنان دستمال میکشد.