رمان ایرانی

آدم‌ها عاشق به دنیا می‌آیند

علی می‌دانست که قرار است به کجا برسند، به عصر تابستانی که به صدای خس‌خس باد در میان ستون‌های تخت جمشید گوش دهند، به رقص آرام آب و بازی نور خورشید ظهر از زیر سی‌و‌سه پل و به صبحی که برای دیدن طلوع خورشید دریای شمال با قوقوی یاکریم کنار پنجره از خواب بیدار شوند و غروب‌ها در قایقی که طنابش به به اسکله بند بود، بنشینند و پاهایشان را در آب بگذارند، همان‌طور که لرزش آب را حس می‌کنند به صدای جلز و ولز قرص خورشید به هنگام غروب در فاق دریای جنوب گوش کنند.

پیکان
9789643288365
۱۳۹۴
۲۱۲ صفحه
۳۰۷ مشاهده
۰ نقل قول