رمان نوجوان

مدار بسته (داستان زندگی کودکی مهاجر)

(The circuit)

وقتی کوچک بودم و در ال رانچو بلانکو زندگی می‌کردیم، که دهکده‌ای کوچک است در مکزیک واقع بر تپه‌ای خشک و بی‌آب و علف در چند کیلومتری شمال گوئادالاخارا، واژه مرز را زیاد می‌شنیدم. اولین بار آن را در اواخر دهه 1940 شنیدم، مامان و بابا به من و روبرتو، برادر بزرگم، گفتند که همین روزها سفر دور و درازی به سمت شمال آغاز می‌کنیم، از مرز می‌گذریم و وارد کالیفرنیا می‌شویم و از این نداری نجات پیدا می‌کنیم.

آفرینگان
9786006753720
۱۳۹۴
۱۵۲ صفحه
۲۰۲ مشاهده
۰ نقل قول