نمایش‌نامه

ژوردن کم‌عقل (کمدی در 3 پرده)

بولگاکف علاقه‌ی خاصی به مولیر، به عنوان کمدینی دارای نبوغ، داشته است. این علاقه تا جایی است که به تقلید از کمدی‌های مولیر، نمایش‌نامه کم‌نظیر و شیرین ژوردن کم‌عقل را می‌نویسد. بولگاکف با ژوردن کم‌عقل که نوعی اقتباس از بورژوای نجیب‌زاده اثر مولیر است، به کارگاه نمایش مولیر و گروهش سرک می‌کشد و هم‌چون شاگرد زانوی تلمذ می‌زند، اما دیری نمی‌گذرد که می بینیم شاگرد باهوش دست کمی از استاد ندارد، و همان‌گونه که در ژوردن کم‌عقل لویی بژار در غیاب مولیر، رهبری گروه را بر عهده می‌کیرد، بولگاکف نیز ثابت می‌کند در زمان غیبت سلفش مولیر، می‌تواند جانشینی شایسته برای او باشد.

افراز
9786003260962
۱۳۹۴
۸۸ صفحه
۵۱۳ مشاهده
۰ نقل قول
میخاییل بولگاکف
صفحه نویسنده میخاییل بولگاکف
۲۲ رمان میخائیل بولگاکف در پانزدهم ماه مه ۱۸۹۱ در خانواده‌ای فرهیخته در شهر کیف اوکراین متولد گردید. پدرش آفاناسی ایوانویچ دانشیار آکادمی علوم الهی و مادرش، واروارا میخائیلونا دبیر دبیرستانی در شهر کیف بود. پس از تولد فرزند اول، یعنی میخائیل، مادر از تدریس دست کشید و بیشتر وقت خود را به تربیت او اختصاص داد. بعد از میخائیل ویرا- نادژدا- واراوار- نیکلای- ایوان و لینا به جمع خانواده اضافه شدند. در زمان حیات پدر، اصول اخلاقی جدی بر خانه حاکم ...
دیگر رمان‌های میخاییل بولگاکف
دل سگ
دل سگ پروفسور فیلیپ فلیپوویج سگی را پس از عمل جراحی به انسان تبدیل می‌کند و او با دل سگ به جان آدمیزاد می‌افتد و پروفسور از کرده‌اش پشیمان می‌شود و...
دست‌نوشته‌های 1 مرده
دست‌نوشته‌های 1 مرده سرگئی ماکسودوف یک کارمند ساده موسسه کشتیرانی است و از شرایط زندگی و امرار معاش‌اش سرخورده و یکی از علایق همیشگی‌اش نوشتن است. او شب‌ها روی نگارش نمایش‌نامه‌ای با عنوان برف سیاه کار می‌کند. بعد از مدت‌ها نامه‌ای از مرکز آموزشی تئاتر مستقل مبنی بر ملاقات و پذیرفته شدن نمایش‌نامه‌اش به عنوان یکی از نمایش‌نامه‌های قابل اکران دریافت کند و ...
جنگ و صلح (اقتباس نمایشی از رمان جنگ و صلح تالستوی) نمایش‌نامه
جنگ و صلح (اقتباس نمایشی از رمان جنگ و صلح تالستوی) نمایش‌نامه بولگاکف در اقتباس نمایشی خود شخصیت پی‌یر، ناتاشا، آندری و خانواده راستف،‌ یعنی قهرمان‌هایی را که مستقیم با جنگ رابطه دارند، در مرکز اثر خود به حرکت در می‌آورد و روایتی خطی منطبق با روند تاریخی را در پیش می‌گیرد.
گارد سفید
گارد سفید برف ریزی شروع به باریدن کرد، سپس ناگهان به دانه‌های بزرگ برف تبدیل شد. باد به زوزه درآمد، توفان نیز بیداد کرد. چیزی نگذشت که فضای قیرگون در دریایی از برف فرو رفت. همه چیز ناپدید شد. سورچی فریاد زد: آه، ارباب، بیچاره شدیم: توفان شد.
مرشد و مارگریتا
مرشد و مارگریتا
مشاهده تمام رمان های میخاییل بولگاکف
مجموعه‌ها