رمان ایرانی

وضعیت بنفش

اتفاقات عجیب در اداره جان‌گیری کم نمی‌افتد. باور کنید زیاد هم هست. حکمت است دیگر. در بورکینافاسو که بودم یک روز باید دختربچه‌ای را به خاطر فقر غذایی می‌کشتم. دستور که آمد وا رفتم، همان جا استعفایم را نوشتم، اما گفتند تو برای تبعید آمده‌ای نه به میل خودت که حالا بخواهی استعفا دهی. چه خاطره تلخی بود. دست آخر، دختر را که روی یک حصیر پاره‌پاره شده میان انبوه حشرات پرنده به کما رفته بود، جان‌گیری کردم و بعد از آن کوشیدم اساسا در هیچ کاری دخالت نکنم. اما یادم است روح سیاهش را که به ماموران جان‌شویی دادم، خندید، از این که جانش را گرفته بودم خوشحال بود و با نگاهش ازم تشکر می‌کرد.

چشمه
9786002293268
۱۳۹۴
۹۵ صفحه
۱۸۱ مشاهده
۰ نقل قول