رمان ایرانی

دیروز تا بی‌نهایت صفر

وقتی یه هو داری از راه باریکه میان بیجار می‌گذری قورباغه سبز کوچیکی رو می‌بینی که از کنار پات رد می‌شه و تالاپی می‌افته توی آب بیجار و لاله که همین‌طور لبخند می‌زد و نیما که می‌دانست او هیچ‌وقت اهل برنامه‌ریزی یا قول و قرار نیست می‌گفت هر وقت بخوای می‌تونیم تو این جاده قدم بزنیم و پرنده‌ها رو نگاه کنیم و بخندیم و وقتی توی تحریریه یا توی کافه نشسته بودند لاله یک هو می‌گفت دلم اون جاست پیش کولی‌های پا برهنه و او می‌گفت می‌دونم باز جاده داره فریاد می‌کنه می خندیدند و اگر توی کافه بودند لاله سیگاری روشن می‌کرد...

روزگار
9789643743444
۱۳۹۲
۱۲۸ صفحه
۱۴۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های کیوان باژن
دیروز تا بی‌نهایت 0
دیروز تا بی‌نهایت 0 وقتی یه هو داری از راه باریکه میان بیجار می‌گذری قورباغه سبز کوچیکی رو می‌بینی که از کنار پات رد می‌شه و تالاپی می‌افته توی آب بیجار و لاله که همین‌طور لبخند می‌زد و نیما که می‌دانست او هیچ‌وقت اهل برنامه‌ریزی یا قول و قرار نیست می‌گفت هر وقت بخوای می‌تونیم تو این جاده قدم بزنیم و پرنده‌ها رو نگاه ...
مشاهده تمام رمان های کیوان باژن
مجموعه‌ها