رمان ایرانی

وقتی سروها برگ می‌ریزند

آهسته و انگار بخواهد رازی را برملا کند، گفت:«البته من خیال‌پردازی هم می‌کنم. می‌رم توی رویا و از رویاهام لذت می‌برم. می‌دونی چیه؟ شاید واسه همینه که هیچ‌وقت کسی رو به زندگیم راه نداده‌م. می‌ترسم همه‌چیز مطابق نقشه و رویاهام پیش نره. اون وقته که حسابی می‌خوره تو ذوقم.» «پس چرا پشت پیانو می‌شینی؟ چرا نمی‌ذاری فقط رویای سمفونی پنج بتهوون توی سرت پرواز کنه؟» خندیده و گفت:«به خاطر فرق بزرگی که بین آدم و پیانو هست. پیانو رو راحت می‌تونی بشناسی و مطمئنی که هیچ کار پیش‌بینی‌ناپذیری ازش سر نمی‌زنه. اگر هزار بار نت می رو بزنی، باز هم نت می رو می‌زنه برات. فقط کافیه کوکش کنی. ولی آدم‌ها این‌طور نیستن. پیش‌بینی‌ناپذیرن و خیلی راحت می‌تونن همه رویاهات رو به یه کابوس تلخ تبدیل کنن.»

هیلا
9786005639490
۱۳۹۴
۴۶۴ صفحه
۲۳۷ مشاهده
۰ نقل قول