رمان ایرانی

مثلث دوستی (داستانی از یک واقعیت)

هر لحظه در پیش روی چشم‌هایم کسی رو می‌دیدم فریاد کمک می‌خواست اما باید به چه کسی کمک می‌کردم کجا باید می‌رفتم تا کمکش کنم در حالی که گیج شده بودم و ناتوانی تمام وجودم را فرا گرفته بود همه جا در جستجویش بودم. آیا روزی می‌شد که گم‌شده همیشگی‌ام را پیدا کنم؟ اما خودم هم گم شده بودم و اشک‌هایی که از فرط ناتوانی از چشم‌هایم ظاهر می‌شد و نمی‌توانستم کاری بکنم...

کتاب آمه
9786006242811
۱۳۹۴
۸۸ صفحه
۱۵۲ مشاهده
۰ نقل قول