تنهایی سخت است اما تا مدتها بعد از تو تنها بودم، تنهای تنها نه از عشق باقی مانده در وجودم که از ترس شباهت همه آدمها به تو! آنقدر غرق در رفتن بودی که فراموش کردی دیر زمانیست در کنار تو نیستم و دستهایم را رها کردهای! تو فقط از عشق، تملک را فهمیدهای تملک من، مثل یکی از چیزهایی که داشتهای فقط باشم، برای تو... و نه هیجکس دیگر! گذر از تمام اینها سخت بود اما زندگی به من یاد داد که صبور باشم و تقاص آدمها را واگذارم به زمان و زمانه تا از خیال انتقام به درآیم این گونه است که میتوان خلاص شد، رها مثل من و آنچه کردم همچون یک زن... نمونهای از صبر و رهایی!