در مکانی بسیار دوردست.
در سرزمینهای بیروندست.
میزیستند مینیپینهای شجاع.
و هم میمردند بعضی ار آنها.
گم گشته گنجینههایشان، خفته در ژرفا.
تا فرا رسید دوره خشکی.
و جهان ماسه شد یکسر.
و گریختند مینیپینها.
به زمینهای پرآبتر.
زمزمه گلاکن
سال 885 گمج، بهار دیر به سرزمین میان کوهها آمد. با این حال وقتی بهار رسید حسابی خودش را نشان داد. بارانهای سیلآسا همچون تازیانه بر چهره 12 دهکده واقع در کرانههای رودخانه واترکرس فرود آمدند. باران در واتراسپلش در بالای رودخانه شرشر میکرد و در پایین آن در واترگپ مثل آبشار فرو میریخت، جایی که رودخانه کفکنان وارد گذر ...