آدمهای این رمان، نه سیاهاند نه سفید، و همین مطلقنبودن خوبی و بدی، باعث خلق عنصر والای غافلگیری در اثر شده، عبارت حکیمانهای میگوید: «از همراهی، مهر پدید میآید و از مهر، رنج، چون این رنج را که از مهر برمیتابد، نوشیدی، چونان کرگدن ـتنهاـ سفر کن.» این کتاب داستان همین رنج است، رنجی که از عشق برمیآید، اما شخصیتهای آن برای رهایی از این رنج، تنهایی را برنمیگزینند، آنها به دل اجتماع قدم میگذارند و ما را با بیم و امیدهاشان همراه میکنند.