نمیدانم چه کسی گفته و کجا خوانده یا شنیدهام که آدمها هرچه بیشتر در شغلشان فرو میروند، بیشتر به آن شبیه میشوند. این حرف را باید طلا گرفت. شغل آدمها جنس و رنگ و بو دارد و میرود توی گوشت و پوست و روحشان. مثلا همین احمد کالباس، هربار که به صورتش نگاه میکنم، این حرف فیلسوفانه برایم معنادارتر میشود. احمد آقا از بس صبح تا شب بین رولهای انواع کالباس وول خورده و لبهی رولها را با چاقو باز کرده و گذاشته روی دستگاه کالباسبر و ورقه ورقه روی هم انداخته و وزن کردهشان، و از بس که ورقههای بد بریده شده یا کهنه و خشکشده سر رول را خورده، خودش شده شبیه کالباس. صورتش بی رنگ و کم خون است. مثل صورت میت.