پیتر پن موجود عجیبی بود، موجودی میانه و بینابین، نه این بود و نه آن. گرچه بسیار مثل یک پسر معمولی به نظر میرسید، اما بدون شک پسری معمولی نبود، پری نبود، گرچه خصوصیتی جادویی داشت. میتوانست مثل پرنده بپرد، اما پرنده نبود، و با این که مثل ماهی شنا میکرد و مثل دلفین شیرجه میزد، هرگز کسی او را موجودی آبزی به شمار نیاورده بود. زمانی در باغهای کنزینگتن زندگی میکرد و هنوز هم برای بازی به آنجا میرفت، اما با این که اتاق بچههای خانواده دارلینگ رو به باغها بود و بچهها همیشه سرشان از پنجره بیرون بود تا چیزهایی را که میشود دید، ببینند، سالها گذشته بود و حتی یک بار هم چشمشان به او نخورده بود.