ندای عواطف و احساسات کاملا مشخص بود. فخر غرور دوراندیشی و حفظ و نگهداری از آرمانهایم همگی به من فرمان دوری از این ماجرا را میدادند. اما من در این یک مورد خیلی ضعیف بودم. حداکثر کاری که میتوانستم بکنم این بود که تمام تلاشم را به کار گیرم که با آن دختر دیدار نداشته باشم...