این محک خوبی برایم بود. ولی لبخند دلنشین او... من فقط 19 سال داشتم، حال در مقام قدرت و شخصیت او دستپاچه بودم، نگاهش تا مغز استخوانم را گرم میکرد... نگاه پر از معنی خود را به من دوخت، مثل اینکه از خودش خیلی مطمئن بود، دیگر هیچچیز جز دو چشم سیاه و ابروی بهم پیوسته نمیدیدم...