رمان ایرانی

رقص مرداب

نمی‌دانم از چه برایت بگویم، از التهاب دل پرپر شده‌ام برای لحظه‌ای نگاه؟ از غم‌های سر به تابوت کشیده‌ام؟ از سوی چشمانم که به اذن خدا، بنده‌ی خدا از من ستانده‌شان؟ از کفران شایستگی‌هایم ؟ از ضجه‌زدن ایمانم در میدان اسب‌تازان عصیان؟از اعمال، از اعمالم که در دیدگان خلق گناه است، غیر منطقی‌ست، نهایت بی‌احترامی‌ست اما تا زمانی که خود انجام ندهند؟ یادم رفت! فراموش کردم جولان دادن انتقام را در مغز تنهایم برایت بگویم، چشمانی که تنها به دنبال انتقام بود، حال به جست‌و‌جوی سرای آرامشش می‌گردد و آن را در چشمان خرامان چون آهوی دخترکی یافته است.

پرسمان
9786001871115
۱۳۹۴
۲۸۸ صفحه
۱۹۶ مشاهده
۰ نقل قول