آیدا صبر کرد تا خانه از بوی گاز خالی شد، بعد پنجرهها را بست. قبل از اینکه لباسها را درآورد، به بخاری نگاه کرد و دید شیر گازش بسته است. خسته و کوفته به رختخواب رفت و بلافاصله خوابش برد. به نظرش هنوز درست نخوابیده بود که یکمرتبه پرید. وحشتزده به سام نگاه کرد، ولی سام کنار او زیر لحاف توی خودش جمع شده بود و سرش را هم برده بود زیر لحاف...