جسیکا دختری بود که در زندگی ناملایمات زیادی را تحمل کرد و با وجود همه آنها همیشه آرام و خوددار بود. زمانی که بیش از هر چیز به یک هم صحبت برای تکیه کردن احتیاج داشت، توماس کنارش بود. سالها گذشت، او فردی موفق و خوشبخت بود. اما مشکلات با ورورد لیبی در زندگیاش شروع شد و با پیدا شدن جسد دورهگرد روس به اوج خود رسید. سپس او جستجو برای پیدا کردن توماس گمشدهاش را آغاز کرد...