صدای قدمهایی که به اتاق نزدیک میشد و متعاقب آن صدای در اتاق و کلیدی که در قفل گردش کرد به گوش ایون رسید و در اتاق به شدت باز شد اما برخلاف تصور ایون، کنت در آستانه در ظاهر گردید. ورود این مرد در یک چنین لحظهای زن جوان را در جا میخکوب کرد. مثل این بود که تمام قوا و نیروی ایون با دیدن کنت از بین رفت. صورت کنت به طوری گرفته و وضعش چنان درهم و برهم بود که ایوان از ترس به لرزه افتاد...