از هر که بود، حتی در خیالم سراغت را گرفتم اما انگار سهم من از تو، نه با تو بودن که در خیالت غوطه خوردن است. میان صبحهای هر روزه، چه پاییز و چه بهار تفاوتی نمیبینم حتی اگر طاهری متفاوت در بر داشته باشند. من به نبودنت خو نگرفتهام هر چند که هزاران دلیل برایم بشماری و همه دست به دست هم بسپارند. تا فاصله میان ما فرسنگها باقی بماند. فراموش نکن اگر صبر کردهام و منتظر ماندهام از چاره نداشتن نبوده است. اگر روزها را به ماه، ماهها را به سال دوختهام و دیگران به چشم شیدا به من مینگرند از سر ناچاری نبوده است و من این را خود خواستهام فراموش نکن!